♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
گاهی تنها چیزی که مرا در این هیاهوی شهر
آرام می کند
یک بهار خواب با باغی پر از درختان سر سبز
یک فنجان چای با عطر بیدمشک
نسیمی ملایم که موهایم را به بازی بگیرد
بوی کاه گل نم دار
آواز گنجشکان
صدای آرام استاد بنان
و مادربزرگی که مدت ها بنشیند
بافتنی اش را ببافد
و برایت از دوران عاشقی اش بگوید
و با یادآور هر خاطره اش
لبخندی ناخدآگاه
بر روی لبانش نقش بندد